سفر به قیامت و ملاقات خدا | از لحظه مرگ تا برپایی روز قیامت قسمت دوم | مسلمان تی وی

54 года назад

10,115 Просмотров

#مسلمان_تی_وی #خدا #قیامت
در این کلیپ به سفر به قیامت و ملاقات خدا | از لحظه مرگ تا برپایی روز قیامت قسمت دوم | مسلمان تی وی پرداختیم
بهترین ویدئوهای یوتیوب در لینک زیر 👇

https://youtube.com/playlist?list=PL-CdabI3s_WnUudGlnpcYA5_VwD6ZB6zr

قیامت قیامت روز قیامت و صحرای محشر قیامت کوچک و بزرگ

تو قسمت اول به ماجرای احتضار یا همون جون دادن خودم و سررسیدن عزرائیل برای قبض روحم اشاره کردمُ گفتم که با حضور مردم مراسم تشییع جنازه انجام شدُ منو به غسالخانه بردن و بعد از غسل و کفن راهی خونه قبر شدم تا پاسخگوی نکیر و منکر به عنوان فرشتگان عذاب باشم...
اگه ندیدین لینکش رو تو قسمت کامنت های همین ویدیو قرار میدم تا بتونین تماشا کنین
امروز و تو این برنامه میخوام به بهشت برزخی و جهنم برزخی بپردازم...

*/*/*/*/*

وای خدای من؛ چه جای زیبایی؛ چقدر سرسبز و پر نشاط، انواع درختها و میوه ها اینجاست؛ میوه هایی که تا حالا نظیرش رو ندیده بودم، صدای گوش نواز پرنده ها با روح آدم بازی میکنه و بهترین موسیقی دنیاست؛ با شنیدن صداشون یاد حرفهای منبری محل تو دنیا افتادم که میگفت سراغ موسیقی لهو و لعب نرید؛ حتی یادمه دلیل علمیش رو هم توضیح میدادُ میگفت: بدن انسان از دو رشته سلسله اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک ایجاد شده که فشار خون رو تعدیل میکنه و وقتی به موسیقی لهو و لعب گوش میدین؛ این تعادل بهم میخورهُ باعث افزایش فشار خون و ایجاد هیجان کاذب میشه که برای جسم و روحتون مناسب نیست... خدا پدرشو بیامرزه که چشممو باز کردُ منو از منجلات ترانه های شیش و هشتی نجات داد؛ فکر می کنم الان و این نعمت هایی که خدا تو بهشت برزخی بهم داده، نتیجه دوری از همین گناه کبیره ست که تو روایات گفته شده باعث بی غیرتی، فقر و بی برکتی میشه...
تو همین حال و هوا بودم و داشتم تو کوچه پس کوچه های بهشت برزخی می چرخیدم که ناگهان صدای گوش خراشی توجه منو جلب کرد... صدا برام آشنا بود؛ دلم هُرّی ریخت؛ درست مثل زمانی که تو دنیا تو دروه جهالت و جوونی خلافی میکردمُ استرس سراسر وجودمو میگرفت؛ البته بگم از زمانی اهل نماز و یاد خدا شده بودم؛ دیگه هرگز اون اضطراب های کشنده سراغم نیومد؛ چون آیه 28 سوره رعد رو خونده بودم که اگه آرامش میخوای؛ فقط و فقط نزد خداست؛ برای همین همیشه سعی میکردم نماز اول وقت بخونم؛ راستی گفتم نماز؛ اون صدایی که دارم میشنوم؛ صدای همون بنده خداییه که تو قسمت اول گفتم همزمان با من وارد قبرستون کردنُ کنار قبر من دفن شد؛ همونی که اهل نماز نبود

تو جهنم برزخی گیر بود؛ گیر بود چون اهل نماز نبود؛ از خانواده ش گله میکرد که به جای این تاج گل چند میلیونی و فخر فروشی تو مراسم سوم و هفتم و چهلم؛ چرا برای نمازم کاری نمی کنید؟ چرا برای حق الناس هایی که گردنمه کاری نمی کنید؟

همین طور فریاد میزدُ ناله میکرد که یهو فکرم رفت سراغ حق الناس؛ امان از حق الناس؛ یادمه یه بار به یکی بدهکار بودمُ هر چی میگشتم صاحب مال رو پیدا نمیکردم؛ خیلی گشتم؛ اما هر چی می گشتم کمتر نتیجه میگرفتم؛ ناامید شده بودمُ حال خوبی نداشتم؛ مدام داشتم خودخوری میکردم که من چطور تو قیامت برای هر یک درهم؛ 700 رکعت نماز بدم؛ آخه میدونید اینم تو شبای محرم از سخنران هیئتمون شنیده بودم
وقتی عزرائیل اومد سراغم؛ اون بنده خدا رو هم دیدم که پیر شده بودُ دست به عصا راه میرفت؛ خدا عاقبت بخیرش کنه که منو بیدار کرد و بهم یاد داد که اگه صاحب حق رو پیدا نکردم؛ میتونم رد مظالم بدم...
راستی بذارید تا بحث رد مظالم هست؛ بهتون بگم که اگه نمیدونید چیه؛ آخر همین برنامه لینکش رو میذارم که بتونید تماشا کنید...

پاک یادم رفته که من تو بهشت برزخی هستم؛ فکر می کنم بازم تو دنیائمُ دارم ویدیوهای یوتیوب رو براتون منتشر می کنم...

بگذریم؛ آدمیزاده دیگه؛ تا مدت ها فکر میکنه اینا همش خواب و خیاله و هنوز بطور کامل از وابستگی به دنیاش کم نشده

وقتی از در بهشت برزخی وارد شدم؛ دیدم عده ای دارن میان طرفم؛ راستشو بخوای اولش ترسیدم؛ گفتم اینا کی ان که دارن میان سمتم؛ نکنه یه مرحله دیگه از سوال و جواب و عذاب قبر باقی مونده...

چشام ناخودآگاه درشت تر شده بود؛ اما هر چی بیشتر دقت میکردمُ اونا بیشتر نزدیک میشدن؛ آرامش بیشتری احساس میکردم...

دیدم عموی شهیدم؛ پدربزرگ و مادر بزرگم؛ دوست و آشناهای مومنم که قبل از من از دنیا رفتن؛ دارن میان به استقبالم...

رسیدیم بهم دیگه و بعد از خوش و بش و احوالپرسی؛ از من سراغ کسایی رو گرفتن که سالها قبل از دنیا رفته بودن!
برام عجیب بود؛ عجیب بود که چطور اینا از مرگ من مطلع شدنُ به استقبالم اومدن؛ اما از کسایی که هفت هشت ده سال پیش مردن؛ خبر ندارن!
کمی با خودم فکر کردم؛ گفتم شاید اینا بعد از اونا مردنُ برای همین ازشون خبر ندارن؛ دیدم نه؛ پدربزرگم بیشتر از 20 ساله که از دنیا رفته... یا مثلا عموم تو جبهه شهید شدهُ حدود 35 سالی میشه که از شهادتش میگذره...

دیدم اینطوری به نتیجه نمیرسم! دلُ زدم به دریا و رو کردم به پدربزرگم که همیشه دعای خیرش بدرقه راهم بود؛ برای همین رابطه خوبی باهاش داشتم؛ اصلا شاید همون خاطرات خوب دوران کودکی این جسارت رو بهم داد که بخوام از پدربزرگم سؤال کنم؛ گفتم پدربزرگ امکان داره کسی قبلا از دنیا رفته باشه و شما متوجه نشده باشین؟
گفت آره پسرم؛ اونایی که مؤمن نیستنُ تو دنیا اهل فسق و فجور بودن؛ گناهانشون باعث شده الان تو جهنم برزخی باشن؛ برای همین وقتی از دنیا میرن؛ مایی که اینجا تو بهشت برزخی هستیم؛ اونارو نمی بینیم...

تو ذهنم یه دنیا سؤال بود؛ چشمم افتاد به عموم؛ گفتم عمو! تو قرآن دو تا آیه بود که میگفت شهدا زنده ان و نزد خدا روزی میخورن؛ گفت خب!
گفتم حتی شنیده بودم که اموات به خانواده هاشون سر میزننُ برخیا به شهدا متوسل میشن برای حل مشکلاتشون!
تا اومدم بگم آیا این حرفا درسته یا نه؛ یهو عموم گفت: من باید برم جایی؛ برگشتم صحبت می کنیم!

#چشم_برزخی #خدا #آخرالزمان #قیامت #عذاب_قبر

Тэги: