کتاب چهار رنگ: تیپشناسی مشتری احتمالی در بازاریابی شبکهای نوشتهی تام شرایتر، برای بازاریابانی است که به دنبال ایجاد تفاهم و ارتباط مؤثر با مشتری احتمالیشان هستند و کمک میکند که تیپ شخصیتی مشتری خود را شناسایی کنند.
این کتاب نه تنها به شما آموزش میدهد که چگونه تاثیر گذارتر با مشتری احتمالی خود صحبت کنید بلکه به شما میگوید که چه چیزهایی به مشتری احتمالی خود نگویید تا جلوی خرابکاری را بگیرید.
همانطور که میدانید در بازاریابی وقتی بتوانید حرف خود را درست به مشتری احتمالی انتقال دهید تقریباً کار تمام است. پس دلیل اینکه بعضی از مشتریها، که تعدادشان هم کم نیست، به پیشنهاد ما پاسخ منفی میدهند چیست؟ ما از محصول با کیفیت خوب، درآمدزایی عالی، آزاد بودن زمان، و آزادی مالی میگوییم و با اینکه مشتری آرزوی داشتن اینها را دارد اما به پیشنهاد ما دست رد می زند. چرا؟ حتما مشتری منظور ما را متوجه نشده است!
انسانها شخصیتهای مختلفی دارند. هر شخصیتی رنگی و هر رنگی زبانی دارد. اگر شما این تفاوتها را نشناسید هرگز نمیتوانید ارتباط موثری با مشتری داشته باشید. مثل این است که با مشتری احتمالی خود به زبان دیگری صحبت میکنید. پس طبیعی است که به پیشنهاد شما پاسخ منفی بدهد. بنابراین برای حل این مشکل باید تیپ شخصیتی انسانها را یاد بگیرید. معمولا آنها به چهار تیپ شخصیتی تقسیم میشوند و با رنگهای زرد، آبی، قرمز، و سبز از هم متمایز میشوند. اگر بتوانید زبان این چهار تیپ شخصیتی را یاد بگیرید، دعوت و معرفی کار برای شما مثل آب خوردن میشود، چون میدانید که با هر تیپی باید چه جوری صحبت کنید تا تحت تأثیر قرار گیرد.
در بخشی از کتاب چهار رنگ: تیپشناسی مشتری احتمالی در بازاریابی شبکهای میخوانیم:
شخصیتهای زرد با این سناریو به خوبی کنار میآیند. آنها فقط به این دلیل به کسبوکار علاقهمندند که وسیلهای است برای کمک به مردم. آنها میخواهند بدانند که چگونه محصولات شما به کاهش رنج افراد دردمند کمک میکند. چگونه محصولات شما موجب پسانداز میشود تا مادرهای جوان برای غذایِ بچههایشان پول بیشتری داشته باشند و چگونه محصولات پوستی شرکت شما میتواند به افزایش اعتمادبهنفس یک نوجوان خجالتی کمک کند. آنها به خاطر کمک کردن به مردم است که خیلی خوشحال هستند. شخصیتهای زرد در بازاریابی شبکهای رهبران بزرگی میشوند. مردم به خاطر صداقت و درستی زردها و اشتیاق آنها به کمک کردن و روح بخشندهای که دارند خودبهخود جذب شخصیتهای زرد میشوند.
وقتی آنها نسبت به چیزی متقاعد شوند، روح بخشندهشان بر ترس از نه شنیدن غلبه میکند.
بهندرت میبینید که شخصیتهای زرد جلوی یک جمع بایستند و به آنها انگیزه ببخشند. آنها از آن تیپهایی نیستند که دستور میدهند و به مردم میگویند که چه کار کنند. شما معمولاً آنها را در پشت صحنه میبینید، چون به جای ستاره شدن ترجیح میدهند که حمایتکننده باشند. آنها کار ثبتنام را انجام میدهند. صندلیهای اضافه را بیرون میبرند. پذیرایی را تدارک میبینند، و مطمئن میشوند که تهویهی هوا و سیستم گرمایش روی درجهای مناسب تنظیم شود که همه راحت باشند. اما اینها به این معنی نیست که آنها رهبران خوبی نیستند. آنها فقط متفاوت رهبری میکنند. مادر ترزا را به خاطر دارید؟ مهاتما گاندی را یادتان میآید؟ آنها افراد بزرگی بودند که با الگوهای شخصی خودشان رهبری میکردند. آنها فلسفهی خود را به دیگران تحمیل نمیکردند. آنها زندگیشان را وقف خدمت کردند و مردم نیز از آنها پیروی کردند.
فهرست مطالب کتاب
پیشگفتار
چهار نکته که باید در مورد این کتاب بدانید.
آیا این برایتان آشناست؟
شخصیت زرد
شخصیت آبی
شخصیت قرمز
شخصیت سبز
شما چه رنگی هستید؟
کشف زبان طبیعی مشتری
نداشتن برنامهی قبلی به معنی مکالمههای با کیفیت است.
حالا دنیا قابل فهمتر به نظر میرسد.
چرا مشتری به پیشنهادهای خوب جواب منفی میدهد؟
سه سؤال جادویی
زبان رنگها
چند کلمه دربارهی انگیزه بخشی به رنگهای مختلف.
خلاصه