Сейчас ищут
کافه داستان واقعی. Смотреть видео: بخاطرکمردردم رفتم مطب دکتر وقت معاینه چون لباسم تنگ بود بالا نمیرفت مجبورشدم لخ ت بشم دستای مردونش, دو تا شیخ همزمان جرررم دادن یکی از پشت یکی از جلو اینقد کلف ت و دراز بود که محشر بودن هر دوشون, دکتر دستی به ک م کشید و گفت عجب چیزیه از روی شلوار معلومه چقد توپه جون میده واسه ک ر د ن, دکتر دامن لباس محلی مو داد بالا و آروم شور تمو درآورد و پاهامو ازهم با ز کر د سرشو آورد لای پامو.